اثر شرابخواری بر کودک در رحم

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

اثر شرابخواری بر کودک در رحم مادر

زنی نزد رسول خدا (صلی‏الله علیه و آله) آمد، در حالی که کودک فلج و ناقص و کوری در آغوش داشت، عرض کرد: ای پیامبر خدا! مگر نمی‏فرمایید که خدا عادل است و به کسی ظلم نمی‏کند؟
حضرت فرمود: آری.
زن گفت: اما خداوند به من ستم کرده و چنین بچه‏ای به من داده است!
پیامبر (صلی‏الله علیه و آله) لحظه‏ای درنگ نمود و سپس فرمود: آیا شوهرت هنگام آمیزش با تو شراب خورده بود؟
زن پاسخ داد: آری!
حضرت فرمود: اذاً تلو من الا نفسک: بنابراین جز خودت کسی را سرزنش نکن (این اثر مستی و شرابخواری است)(26).

اثر غذای حرام در حالات کودک‏

از یکی از ستارگان علم و فضیلت حکایتی نقل شده که آیات و روایات و تجربه نیز، با آن مطابقت دارد:
این دانشمند اسلامی در مسجد جامع اصفهان نماز می‏خواند. شبی پسرش را با خود به مسجد آورده بود. پسر از ورود به مسجد خودداری کرد و در حیاط مسجد نشست. پس از رفتن پدر، به مشک آبی که در حیاط مسجد بود، سوزنی فرو برد و با آبی که از آن می‏ریخت، بازی می‏کرد!
پس از پایان نماز، پدر از این موضوع خبر یافت و بسیار ناراحت شد، به خانه رفت و به همسرش گفت:
من در تغذیه و رعایت آداب و رسوم اسلامی، پی و پیش از انعقاد نطفه و در دوران کودکی فرزندمان سعی تمام کرده‏ام، ولی عمل امروز این کودک، نشانگر تقصیر یکی از ماست.
مادر گفت: یاد دارم که در هنگام بارداری به منزل همسایه رفته بودم که درخت انار آنها توجه مرا به خود جلب کرد، به یکی از انارها سوزنی فرو بردم مقداری از آب انار را چشیدم!
آری، غذای حرام و شبه‏ناک در هر دورانی از زندگی، اثر نامناسب بر انسان می‏گذارد و در رفتار او بروز خواهد کرد و می‏بینم که سوزنی که مادر، در دوران بارداری به انار درخت همسایه فرو کرده، در تکوین شخصیت کودک اثر گذاشته است!(27).
و نیز حکایت شده که: بایزید بسطامی سالیانی چند به عبادت پرداخت، ولی از عبادتش لذت و حلاوتی احساس نمی‏کرد. روزی نزد مادر آمد و گفت: مادر! مدتی است که به عبادت پروردگار مشغولم، ولی شیرینی عبادت را درک نمی‏کنم. فکر کن، ببین آیا موقعی که در رحم تو بودم یا کودکی شیرخوار بودم، چیزی از غذای حرام خورده‏ای یا نه؟
مادر بایزید مدتی دراز در این باره اندیشید و سپس گفت: فرزندم! وقتی که تو در رحم من بودی روزی به پشت‏بام رفته بودم، ظرف غذایی از همسایه آنجا بود و بی اجازه صاحبش مقداری از آن غذا خوردم.
بایزید گفت: اکنون برایم معلوم شد که چرا طعم شیرین عبادت را نمی‏چشم، برو نزد صاحبش، داستان را بگو و از وی رضایت بگیر(28).

نتیجه تشویق به دزدی‏

در روزگار قدیم، مادر و پسری بودند، پسرک هنوز کوچک بود که روزی از خانه همسایه تخم‏مرغی دزدید و به خانه آورد و به مادرش داد.
مادر، بدون آنکه از زشتی این کار، چیزی به پسرش بگوید، آن را گرفت. پسرک به این وضع عادت کرد. چند روز بعد، یک مرغ دزدید و بالاخره، جوان تنومندی شد و دزدی مشهور و نترس!
در آن شهر، پادشاهی بود که شترهای زیادی داشت و در بین شترهای پادشاه، شتری بود که در دنیا دومی نداشت.
روزی این جوان، چشمش به شتر قیمتی پادشاه افتاد و از آن خوشش آمد و چون دزد نترسی بود، عزمش را جزم کرد که آن را نیز بدزدد. اما غافل از آن که شترهای پادشاه، نگهبانان زیادی داشتند.
و شب، وقتی برای دزدیدن شتر رفت، به دست مأموران پادشاه گرفتار شد.
روز بعد، شاه دستور داد که دزد را - که مردم از دستش به تنگ آمده بودند، به دار بزنند. پای دار از او پرسیدند:
آیا حرفی برای گفتن داری؟!
جوان گفت: می‏خواهم در این آخرین لحظه عمرم، مادرم را ببینم. وقتی مادرش را آوردند، به او گفت:
مادر جان! چون تو خیلی برای من زحمت کشیده‏ای، می‏خواهم در این دم آخر زبان تو را ببوسم!
مادر، گریه‏کنان زبانش را بیرون آورد که پسرش ببوسد. اما ناگهان همه دیدند که آن جوان، زبان مادرش را با دندان از بیخ برکند و مادر، بی هوش بر زمین افتاد!
همه مردم از کار دزد تعجب کردند. پادشاه علت این کار را از آن جوان پرسید.
جوان گفت: اگر روز اولی که من یک تخم‏مرغ دزدیدم، مادرم به من می‏گفت که کار بدی کردی و با من مهربانی نمی‏کرد و تشویقم نمی‏نمود، حالا شتر دزد نمی‏شدم که به دارم بزنند.

حوزه علمیه محمودیه شیراز...
ما را در سایت حوزه علمیه محمودیه شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسین فیروزاردکانی معاون آموزش hozehmahmoudieh بازدید : 539 تاريخ : سه شنبه 9 تير 1394 ساعت: 22:37